عشق یعنی سالها تنها زیر خاک

عشق یعنی سالها تنها زیر خاک


 

گفتم: دستان امروز ما گره ای ست کور برای کلاف مبهم فرداهای مبادا...

گفتی: عشق را فرصت پرواز نیست جز در آغوش گشوده‌ی فاصله ها.

گفتم: موج اشک تو مرا چون قایق کاغذی در تلاطم خود شکست...

گفتی: بشکن غرور را و مغرور باش به این شکستن!

گفتم: چه کنم که آبگینه‌ی قلب من شکستنی ترست از شبنم صبح!؟...

گفتی: آینه ها را در برابر هم باید نهاد و ابدیتی جاوید باید ساخت.

گفتم: دوش دست در دست مهتاب کردم و در میانه ی باغ عمر ، گریه کنان رقصیدم...

گفتی: لبخند سربی ماه نیز تنهایی را با دستان تنهای ما قسمت کرده.

گفتم : رؤیای سرخ بوسه ات هر شب مرا تا عمق مخمل خواب و خاموشی می برد...

گفتی: سپیدی بستر عشق، گواه رنگ سکوت.

گفتم: چه عاشقانه دوستت دارم، ای تو نغمه پرداز شور غزل های دفترم!...

گفتی: روزهاست که به دنبال بزرگ ترین عددم تا مروارید های «دوستت دارم» را در آن توان کنم و تا همیشه گوشوارت سازم.

گفتم: افسوس از این همه ناتوانی علم، چرا که خداوندگاران ریاضی هم در برابر شکوه عشق زانو زدند!... گفتی: تنها ناممکن، ناممکن است.
آنگاه گفتیم:  یکدگر را دوست می داریم تا بینهایت ...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: عاشق تنها ׀ تاریخ: یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , nabzeeshgh.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com